یه شب مهتاب

ساخت وبلاگ

یه شب مهتاب

ماه میاد تو خواب

من و می بره ته اون دره

اونجا که شبا یکه تنها

تک درخت بید شاد و‌پر امید ( شب بود من بودم و تو سوار موتور داشتیم توی یه خیابون خلوت می رفتیم بارون بهار می اومد این شعر و می خوندیم دستات و دراز کردی زیر بارون بارون جمع کردی .... هیچ وقت اینها رو یادم نمی ره)

می کنه به ناز دستش و دراز

که یه ستاره بچکه مثل یه چیکه بارون

یه جای میوه‌اش سر یه شاخه‌اش بشه آویزون

یه شب ماه میاد....

+ نوشته شده در یکشنبه ۶ فروردین ۱۴۰۲ ساعت ۱۰:۳۳ ب.ظ توسط محمد  | 

فقط به خاطر خودم...
ما را در سایت فقط به خاطر خودم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8chovrashf بازدید : 90 تاريخ : يکشنبه 13 فروردين 1402 ساعت: 4:27