کلی گویی 5

ساخت وبلاگ
ساعتها و دقیقه ها و حتی ثانیه های زندگیم مملو شده بود از عشق لیلا

گذر ساعتها رو متوجه نمی شدم بدون وقفه توی زمان در حال رقص بودم.

چنان مست حضور لیلا شده بودم توی زندگی که فقط عاشقانه منتظر این بودم که توی فرجه ای از زمان مست عطر حضورش بشم، صداش رو بشنوم یا حتی پیامی از اون برام برسه...

ساعتها و روزها در پی هم به سرعت در حال گذر بودند.

تاریخ روی سیستم سیزدهم اسفند سال 89 رو نشون میداد.

ساعت چهار عصر

مترو میدان انقلاب

(( اشک همه صورتم رو فرا گرفته، توان و نای نوشتن رو ازم گرفته، از ساعت هفت صبح شروع کردم فقط تا اینجا تونستم بنویسم. ساعت نه و پنجاه دقیقه))

بعد از گذشت از یه پروسه طولانی و محرم شدن با لیلا به یک صورت عجیب و پیچیده تونستیم وقت بزاریم برای هم تا همدیگه رو ببینیم.

بعد از گذشت شش ماه از رابطه عاطفیمون قرار بود که همدیگه رو ببینیم..

ادامه دارد...

فقط به خاطر خودم...
ما را در سایت فقط به خاطر خودم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8chovrashf بازدید : 122 تاريخ : پنجشنبه 25 خرداد 1396 ساعت: 13:37