و باز نگاهت...

ساخت وبلاگ
سلام لیلای من!

صبح پنج شنبه ات بخیر. همون پنج شنبه ای که رأس ساعت 10 قرار ما بود. من، تو، خونه حیاط دار، گلهای لب پله و ....

آخرین باری که دیدمت یعنی حدودا دو هفته پیش وقتی نگاهت, توی نگاهم گره خورد، وقتی که برگشتی و من ونگاه کردی، همه وجودم مردونه من رو خراب کردی ... نگاهت, پر از عشقه، وقتایی که از کنارم رد میشی اون لحظه ای که ویرونی دلم رو تموم قد توی نگاه توهم می بینم لب به گلایه باز میکنم و شکایت به خدا می برم.

به قول آهنگ مشترکمون؛

در بستن پیمان ما تنها گواه ما شد خدا.....

و من به همون خدایی که شاهد پیمان ابدی من و تو بود گلایه می کنم.

دلم برات تنگ شده، دلم برای همه با تو بودن ها تنگ شده،

قلبم تاب و توان این همه نبودنت رو نداره...

برگرد لیلا.......

 

چرا ز هم بگریزیم راهمان که یکی‌ست
سکوتمان غممان اشک و آه‌ِمان که یکی‌ست

چرا زهم بگریزیم دست کم یک عمر
مسیر میکده و خانقاهمان که یکی‌ست

تو آن سپیدی روزی من این سیاهی شب
هنوز گردش خورشید و ماهِمان که یکی‌ست

تو از سلاله‌ی لیلی من از تبار جنون
اگر نه مثل همیم اشتباهمان که یکی ست

من و تو هر دو به دیوار مرز معترضیم
چرا دو توده‌ی آتش گناهمان که یکی‌ست

اگر چه رابطه‌هامان کمی کدر شده‌است
چه باک حرف و حدیث نگاهمان که یکی‌ست

فقط به خاطر خودم...
ما را در سایت فقط به خاطر خودم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8chovrashf بازدید : 135 تاريخ : شنبه 10 آذر 1397 ساعت: 23:43