همین که ردِ علاقهای را نسبت به خودم میبینم،
میروم و در دورترین نقطهی احساسم میایستم،
آنقدر دور که دست خودم هم به خودم نمیرسد!
میخواهی گردن بگیر، میخواهی کتمان کن؛
اما به همان خدایی که قسم خوردی تا ابد نمیروی،
تنهاییام حاصل ماندن تو در من است!
ماندن روحت، ماندن آغوشت، ماندن بوسهات، ماندن عطرت، ماندن صدایت، ماندن حرفهایت.
میبینی؟ بدجور روی قسمت ماندی، تو رفتهای اما من تنها نیستم!
تو... تو چرا نمیروی از من؟
فقط به خاطر خودم...
برچسب : نویسنده : 8chovrashf بازدید : 149