....

ساخت وبلاگ


همیشه از کنار همین پنجره می شستم


اومدنش و تماشا می کردم


وقتی می رسید از سر پیچ خیابون سر از پا گم میکردم


می دویدم توی خیابون


همیشه این ساعت رو باهم بودیم


توی خونه خودمون


توی بغلم بود


بوش می کردم


نازش می کردم


حسش می کردم


غم از دلم می برد


اما الان نیست


به جای دستای مهربونش روی صورتم اشکامه]
 


به جای آغوش امنش زانوهامه توی بغلم
.
.
.
.
تو اکنون از عشقم گریزانی
غمم را زچشمم نمی خوانی

از این غم چه حالم نمیدان

 

تو مرگ دلم را ببین و بر

چون طوفان سختی ز شاخه غم

گل هستی ام را بچین و برو

 

ای ساربان ای کاروان لیلای من کجا می بری...............

 

 

فقط به خاطر خودم...
ما را در سایت فقط به خاطر خودم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8chovrashf بازدید : 160 تاريخ : يکشنبه 2 تير 1398 ساعت: 19:36