یه شب مهتاب
ماه میاد تو خواب
من و می بره ته اون دره
اونجا که شبا یکه تنها
تک درخت بید شاد وپر امید ( شب بود من بودم و تو سوار موتور داشتیم توی یه خیابون خلوت می رفتیم بارون بهار می اومد این شعر و می خوندیم دستات و دراز کردی زیر بارون بارون جمع کردی .... هیچ وقت اینها رو یادم نمی ره)
می کنه به ناز دستش و دراز
که یه ستاره بچکه مثل یه چیکه بارون
یه جای میوهاش سر یه شاخهاش بشه آویزون
یه شب ماه میاد....
برچسب : نویسنده : 8chovrashf بازدید : 91